با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید
به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين
وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد
و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
مرگ در هر حالتی تلخ است
اما من
دوست دارم که چون از ره در آید مرگ
در شبی آرام چو شمعی شوم خاموش
لیک مرگ دیگری هم هست
دردناک اما شگرف و سرکش و مغرور
مرگ مردان مرگ در میدان
با تپیدن های مرگ و شیون شیپور
با صفیر تیر و برق تشنه ی شمشیر
غرق در خون پیکری افتاده در زیر سم اسبان
وه چه شیرین است
رنج بردن، پا فشردن
در ره یک آرزو مردانه مردن
وندر امید بزرگ خویش
با سرود زندگی
بر لب جان سپردن
آه اگر باید
زندگانی را به خون خویش رنگ آرزو بخشید
و به خون خویش نقش صورت دلخواه زد بر پرده ی امید
من به جان و دل پذیرا می شوم این مرگ خونین را....
پاییز محزونی
که در خون تو می خواند
گامی به تو نزدیک و گامی دور
آرام همراه تو می آید
روزی تمام باغ را
تسخیر خواهد کرد
ای روشن آرای چراغ لالگان در رهگذار باد
با من نمی گویی
آن آهوان شاد و شنگ تو
سوی کدامین جوکنارانی گریزان اند؟
آه
شبهای باران تو وحشتناک
شبهای باران تو بی ساحل
شبهای باران تو از تردید و از اندوه لبریز است
من دانم و تنهایی باغی که رستنگاه آوای هزاران بود
وینک
خنیاگرش خاموش
و آرایه اش
خونابه ی برگان پاییز است