پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
Welcome my blog - h222.LXB.IR
نوشته شده در یک شنبه 18 فروردين 1398
بازدید : 244
نویسنده : سینا مهرآبادی (495 مطلب)

  


 

 

  

 

با توجه به حجم زیاد مطالب وب مطالب به صورت دسته بندی برای شما بازدید کننده گرامی قرار داده شد...

 

                  

 

         آپدیت روزانه نود 32                       ترول های با مزه و خنده دار(در دست ساخت)                                                                                      

     

 

جملات کوتاه عاشقانه و زیبا

 

 این وب زیر مجموعه ای از وب بزرگ علم و فرهنگ - H222.LXB.IR میباشد...!




عاشقی...!!
نوشته شده در یک شنبه 18 فروردين 1392
بازدید : 123
نویسنده : سینا مهرآبادی (495 مطلب)

 

بیا تا عاشقی از سر بگیریم
جهان خاک را در زر بگیریم

بیا تا نوبهار عشق باشیم
نسیم از مشک و از عنبر بگیریم

زمین و کوه و دشت و باغ و جان را
همه در حله اخضر بگیریم

دکان نعمت از باطن گشاییم
چنین خو از درخت تر بگیریم

ز سر خوردن درخت این برگ و بر یافت
ز سر خویش برگ و بر بگیریم

در دل ره برده‌اند ایشان به دلبر
ز دل ما هم ره دلبر بگیریم

مسلمانی بیاموزیم از وی
اگر آن طره کافر بگیریم


دلی دارد غمش چون سنگ مرمر
از آن مرمر دو صد گوهر بگیریم

چو جوشد سنگ او هفتاد چشمه
سبو و کوزه و ساغر بگیریم

کمینه چشمه‌اش چشمی است روشن
که ما از نور او صد فر بگیریم

 




دوستت دارم!!!
نوشته شده در یک شنبه 18 فروردين 1392
بازدید : 204
نویسنده : سینا مهرآبادی (495 مطلب)

 

 

مهربانيت را به دستي ببخش ؛ که مي داني با او خواهي ماند ....

وگرنه حسرتي مي گذاري بر دلي که دوستت دارد ... !!!




مرگ...!!
نوشته شده در یک شنبه 18 فروردين 1392
بازدید : 106
نویسنده : سینا مهرآبادی (495 مطلب)

 

 

مرگ در هر حالتی تلخ است
اما من
دوست دارم که چون از ره در آید مرگ
در شبی آرام چو شمعی شوم خاموش

لیک مرگ دیگری هم هست
دردناک اما شگرف و سرکش و مغرور
مرگ مردان مرگ در میدان
با تپیدن های مرگ و شیون شیپور
با صفیر تیر و برق تشنه ی شمشیر
غرق در خون پیکری افتاده در زیر سم اسبان

وه چه شیرین است
رنج بردن، پا فشردن
در ره یک آرزو مردانه مردن
وندر امید بزرگ خویش
با سرود زندگی
بر لب جان سپردن

آه اگر باید
زندگانی را به خون خویش رنگ آرزو بخشید
و به خون خویش نقش صورت دلخواه زد بر پرده ی امید
من به جان و دل پذیرا می شوم این مرگ خونین را....

هوشنگ ابتهاج
 



تو...!!
نوشته شده در یک شنبه 18 فروردين 1392
بازدید : 139
نویسنده : سینا مهرآبادی (495 مطلب)

 

(خط زیبای استاد علیرضا کدخدایی)

هر که سودای تو دارد چه غم از هر دو جهانش؟ 
نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش؟

آن پی مهر تو گیرد که نگیرد پی خویشش 
وآن سر وصل تو دارد که ندارد غم جانش

هر که از یار تحمل نکند یار مگویش 
وآن که در عشق ملامت نکشد مرد مخوانش

چون دل از دست به در شد مَثَلِ کُّره توسن 
نتوان باز گرفتن به همه شهر عِنانش

به جفایی و قفایی نرود عاشقِ صادق 
مژه بر هم نزند گر بزنی تیر و سنانش

خفته‌ی خاکِ لحد را که تو ناگه به سر آیی 
عجب ار باز نیاید به تن مرده روانش

شرم دارد چمن از قامتِ زیبای بلندت 
که همه عمر نبوده ست چنین سرو روانش

گفتم از ورطه‌ی عشقت به صبوری به درآیم 
باز می‌بینم و دریا نه پدید ست کرانش

عهد ما با تو نه عهدی که تَغَیُّر بپذیرد 
بوستانی ست که هرگز نزند باد خزانش

چه گنه کردم و دیدی که تَعَلُّق ببریدی؟ 
بنده بی جرم و خطایی نه صواب ست مرانش

نرسد ناله‌ی «سعدی» به کسی در همه عالم 
که نه تصدیق کند کز سر دردی ست فَغانش

گر فِلاطون به حکیمی، مرضِ عشق بپوشد 
عاقبت پرده برافتد زِ سرِ رازِ نهانش

 




تو...!!
نوشته شده در یک شنبه 18 فروردين 1392
بازدید : 155
نویسنده : سینا مهرآبادی (495 مطلب)

 

(خط زیبای استاد علیرضا کدخدایی)

هر که سودای تو دارد چه غم از هر دو جهانش؟ 
نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش؟

آن پی مهر تو گیرد که نگیرد پی خویشش 
وآن سر وصل تو دارد که ندارد غم جانش

هر که از یار تحمل نکند یار مگویش 
وآن که در عشق ملامت نکشد مرد مخوانش

چون دل از دست به در شد مَثَلِ کُّره توسن 
نتوان باز گرفتن به همه شهر عِنانش

به جفایی و قفایی نرود عاشقِ صادق 
مژه بر هم نزند گر بزنی تیر و سنانش

خفته‌ی خاکِ لحد را که تو ناگه به سر آیی 
عجب ار باز نیاید به تن مرده روانش

شرم دارد چمن از قامتِ زیبای بلندت 
که همه عمر نبوده ست چنین سرو روانش

گفتم از ورطه‌ی عشقت به صبوری به درآیم 
باز می‌بینم و دریا نه پدید ست کرانش

عهد ما با تو نه عهدی که تَغَیُّر بپذیرد 
بوستانی ست که هرگز نزند باد خزانش

چه گنه کردم و دیدی که تَعَلُّق ببریدی؟ 
بنده بی جرم و خطایی نه صواب ست مرانش

نرسد ناله‌ی «سعدی» به کسی در همه عالم 
که نه تصدیق کند کز سر دردی ست فَغانش

گر فِلاطون به حکیمی، مرضِ عشق بپوشد 
عاقبت پرده برافتد زِ سرِ رازِ نهانش

 




زمانه....!!!!
نوشته شده در یک شنبه 18 فروردين 1392
بازدید : 113
نویسنده : سینا مهرآبادی (495 مطلب)

 

زمانه قرعه ی نو می‌زند به نام شما
خوشا شما که جهان می‌رود به کام شما

در این هوا چه نفس‌ها پر آتش است و خوش است
که بوی عود دل ماست در مشام شما

تنور سینه ی سوزان ما به یاد آرید
کاز آتش دل ما پخته گشت خام شما

فروغ گوهری از گنج خانه ی شب ماست
چراغ صبح که برمی‌دمد ز بام شما

ز صدق آینه کردار صبح‌خیزان بود
که نقش طلعت خورشید یافت شام شما

زمان به دست شما می‌دهد زمام مراد
از آنکه هست به دست خرد زمام شما

همای اوج سعادت که می‌گریخت ز خاک
شد از امان زمین دانه‌چین دام شما

به زیر ران طلب زین کنید اسب مراد
که چون سمند زمین، شد ستاره رام شما

به شعر «سایه» در آن بزمگاه آزادی
طرب کنید که پر نوش باد جام شما

هوشنگ ابتهاج

☼ خط: اثر استاد علیرضا کدخدایی

 




پاییز...!
نوشته شده در یک شنبه 18 فروردين 1392
بازدید : 156
نویسنده : سینا مهرآبادی (495 مطلب)

 


پاییز محزونی
که در خون تو می خواند
گامی به تو نزدیک و گامی دور
آرام همراه تو می آید
روزی تمام باغ را

تسخیر خواهد کرد

ای روشن آرای چراغ لالگان در رهگذار باد
با من نمی گویی
آن آهوان شاد و شنگ تو
سوی کدامین جوکنارانی گریزان اند؟

آه
شبهای باران تو وحشتناک
شبهای باران تو بی ساحل
شبهای باران تو از تردید و از اندوه لبریز است
من دانم و تنهایی باغی که رستنگاه آوای هزاران بود
وینک
خنیاگرش خاموش
و آرایه اش
خونابه ی برگان پاییز است

شفیعی کدکنی



تعداد صفحات : 1
صفحه قبل 1 صفحه بعد